یکی از شعرای دورۀ شاه طهماسب صفوی است و این بیت از اوست: بر تربت خاکی ز کرم یار گذر کرد کوجان که فدای قدم یار کند کس. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2013)
یکی از شعرای دورۀ شاه طهماسب صفوی است و این بیت از اوست: بر تربت خاکی ز کرم یار گذر کرد کوجان که فدای قدم یار کند کس. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2013)
نام او میرزا فضل الله است و هدایت در مجمع الفصحاء چ 1 ج 2 ص 126 آورده: ’اسم او میرزا فضل الله و بطناً صبیه زادۀ جناب آقا محمد هاشم ذهبی روح الله روحه و صاحب کمالات و حالات نیکو است. در حضرت صاحبقران مغفور و خاقان مرحوم مبرور مناصب مناسب وعالیه داشتند و اکنون نیز در دارالخلافه معتبر است خدمتش وقتی دست داده بود اشعار بسیار خوب دارند و او را از شعرای نامی معاصرین میشمارند اکنون افکارش زیاده از این حاضر نیست که قلمی میشود و در زمانی که من بنده در فارس بودم او در ری بود اکنون بخلاف واقع و غایب است. تاریخی در دولت قاجاریه تا خاقان صاحبقران برنگاشته و نام آنرا ذوالقرنین گذاشته بالجمله ببعضی از افکار ابکار آن جناب از قصاید اکتفا میرود و غزلیات خوب نیز از آن جناب دیده گردیده است’ در زیر نمونه ای از اشعار او که هدایت ذکر کرده آورده میشود: خمار از اوست در سرها نشاط از اوست در دلها همومینا همو ساغر همو ساقی همو صهبا تقاضای نظام این شد که تلخی زاید از حنظل تمنای قوام این شد که زردی زاید از صفرا وگرنه دارد این قدرت که آرد زرد گل سوری وگرنه دارد این شوکت که بخشد خاربن خرما ز لطفش هردلی خرم ز فیضش هر تنی راضی براهش هر کسی پویان بذکرش هر لبی گویا همه آثار یک جنبش همه آیات یک قدرت یکی هندی یکی رومی یک زشت و یکی زیبا همه خواهان یک مقصد همه جویای یک منزل یکی عارف یکی عامی یکی مؤمن یکی ترسا مثالی بست و خواندش عالم ارواح در پنهان خیالی پخت و گفتش عالم اجسام در پیدا
نام او میرزا فضل الله است و هدایت در مجمع الفصحاء چ 1 ج 2 ص 126 آورده: ’اسم او میرزا فضل الله و بطناً صبیه زادۀ جناب آقا محمد هاشم ذهبی روح الله روحه و صاحب کمالات و حالات نیکو است. در حضرت صاحبقران مغفور و خاقان مرحوم مبرور مناصب مناسب وعالیه داشتند و اکنون نیز در دارالخلافه معتبر است خدمتش وقتی دست داده بود اشعار بسیار خوب دارند و او را از شعرای نامی معاصرین میشمارند اکنون افکارش زیاده از این حاضر نیست که قلمی میشود و در زمانی که من بنده در فارس بودم او در ری بود اکنون بخلاف واقع و غایب است. تاریخی در دولت قاجاریه تا خاقان صاحبقران برنگاشته و نام آنرا ذوالقرنین گذاشته بالجمله ببعضی از افکار ابکار آن جناب از قصاید اکتفا میرود و غزلیات خوب نیز از آن جناب دیده گردیده است’ در زیر نمونه ای از اشعار او که هدایت ذکر کرده آورده میشود: خمار از اوست در سرها نشاط از اوست در دلها همومینا همو ساغر همو ساقی همو صهبا تقاضای نظام این شد که تلخی زاید از حنظل تمنای قوام این شد که زردی زاید از صفرا وگرنه دارد این قدرت که آرد زرد گل سوری وگرنه دارد این شوکت که بخشد خاربن خرما ز لطفش هردلی خرم ز فیضش هر تنی راضی براهش هر کسی پویان بذکرش هر لبی گویا همه آثار یک جنبش همه آیات یک قدرت یکی هندی یکی رومی یک زشت و یکی زیبا همه خواهان یک مقصد همه جویای یک منزل یکی عارف یکی عامی یکی مؤمن یکی ترسا مثالی بست و خواندش عالم ارواح در پنهان خیالی پخت و گفتش عالم اجسام در پیدا
میرزا غلامرضا شیرازی از شاعران و خوشنویسان شیراز در اوائل قرن چهاردهم هجری قمری بوده و تا سال 1313 هجری قمری حیات داشته است. او راست: در فصل بهار با یکی حور سرشت یک شیشۀ می بطرف جوی و لب کشت بهتر بود از کوثر و از هشت بهشت این عشرت را نباید از دست بهشت. (از ریحانهالادب ج 2 ص 149 از بهار عجم ص 545)
میرزا غلامرضا شیرازی از شاعران و خوشنویسان شیراز در اوائل قرن چهاردهم هجری قمری بوده و تا سال 1313 هجری قمری حیات داشته است. او راست: در فصل بهار با یکی حور سرشت یک شیشۀ می بطرف جوی و لب کشت بهتر بود از کوثر و از هشت بهشت این عشرت را نباید از دست بهشت. (از ریحانهالادب ج 2 ص 149 از بهار عجم ص 545)
میرزا محمد شیرازی متخلص به عالی و ملقب به نعمت خان و بعد به دانشمندخان. یکی از شعرای قرن 12 هجری و معاصر سلطان اورنگ زیب و پسر او بهادر شاه بوده است. او به امر محمدبهادر شاه شاهنامه را در احوال وی بنظم درآورد که در ابتداء آن پنج رباعی سروده است. حاوی تاریخ وفات اورنگ زیب و مدت سلطنت و عمر وی. نعمت خان در تاریخ 1120 درگذشت. و او راست اشعار بسیار و دیوان و رسائلی چند مانند: نعمت عظمی، جنگنامه، حسن و عشق، و دو نامۀ محاصرۀ حیدرآباد و غیره. (الذریعه ج 9 ص 677)
میرزا محمد شیرازی متخلص به عالی و ملقب به نعمت خان و بعد به دانشمندخان. یکی از شعرای قرن 12 هجری و معاصر سلطان اورنگ زیب و پسر او بهادر شاه بوده است. او به امر محمدبهادر شاه شاهنامه را در احوال وی بنظم درآورد که در ابتداء آن پنج رباعی سروده است. حاوی تاریخ وفات اورنگ زیب و مدت سلطنت و عمر وی. نعمت خان در تاریخ 1120 درگذشت. و او راست اشعار بسیار و دیوان و رسائلی چند مانند: نعمت عظمی، جنگنامه، حسن و عشق، و دو نامۀ محاصرۀ حیدرآباد و غیره. (الذریعه ج 9 ص 677)
از شاعران معاصر سام میرزای صفوی بود و در زمان شاه اسماعیل صفوی در سپاهیگری به مقام بلندی رسید. در نقاشی نیز دست داشت. درگورستان سرخاب تبریز مدفون است. غزل زیر از اوست: حدیث درد من گر کس نگفت افسانه ای کمتر وگر من هم نباشم در جهان دیوانه ای کمتر وگر بی نام و ناموسم فراغم بیشتر باشد وگر بی خان و مانم گوشۀ ویرانه ای کمتر از آن سیمرغ را در قاف قربت آشیان دادند که شد زین دامگه مشغول آب و دانه ای کمتر. و رجوع به تحفۀ سامی ص 113 شود
از شاعران معاصر سام میرزای صفوی بود و در زمان شاه اسماعیل صفوی در سپاهیگری به مقام بلندی رسید. در نقاشی نیز دست داشت. درگورستان سرخاب تبریز مدفون است. غزل زیر از اوست: حدیث درد من گر کس نگفت افسانه ای کمتر وگر من هم نباشم در جهان دیوانه ای کمتر وگر بی نام و ناموسم فراغم بیشتر باشد وگر بی خان و مانم گوشۀ ویرانه ای کمتر از آن سیمرغ را در قاف قربت آشیان دادند که شد زین دامگه مشغول آب و دانه ای کمتر. و رجوع به تحفۀ سامی ص 113 شود
شیخ عبدالله بن ابی تراب بن بهرام بن زکی بن عبدالله بی خبر است. وی از فحول فضلا و عدول حکمای عهدخود بود. قاضی ناصرالدین بیضاوی و قطب الدین علامه و ابوالنجاش ظهیرالدین عبدالرحمن برغش، تحصیل فضایل درخدمت آن جناب نموده اند و در رساله الابرار فی الاخیار آمده که او معلم و استاد جمیع فضلا و تمام علمای آن زمان بوده و قاضی بیضاوی از کرامت او نقل کرده... وی در سنۀ 677 هجری قمری درگذشت. این رباعی بنام اوست: در عالم بی وفا، دویدیم بسی بیچاره تر از خویش ندیدیم کسی تازانۀروزگار خوردیم بدهر از دست دل خویش نه از دست خسی. (از ریاض العارفین ص 195). رجوع به مجمع الفصحا ج 1 ص 241 شود
شیخ عبدالله بن ابی تراب بن بهرام بن زکی بن عبدالله بی خبر است. وی از فحول فضلا و عدول حکمای عهدخود بود. قاضی ناصرالدین بیضاوی و قطب الدین علامه و ابوالنجاش ظهیرالدین عبدالرحمن برغش، تحصیل فضایل درخدمت آن جناب نموده اند و در رساله الابرار فی الاخیار آمده که او معلم و استاد جمیع فضلا و تمام علمای آن زمان بوده و قاضی بیضاوی از کرامت او نقل کرده... وی در سنۀ 677 هجری قمری درگذشت. این رباعی بنام اوست: در عالم بی وفا، دویدیم بسی بیچاره تر از خویش ندیدیم کسی تازانۀروزگار خوردیم بدهر از دست دل خویش نه از دست خسی. (از ریاض العارفین ص 195). رجوع به مجمع الفصحا ج 1 ص 241 شود
وی یکی از دراویش و شعراء است. هدایت در ’ریاض العارفین’ شرح حال او را چنین می آورد: اسم او میرزا امین، فقیری است دردمند و سالکی است دل نژند. پیوسته در زحمت و ابتلاء مبتلی و گرفتار و از ملامت و شناعت منکرین در آزار. رنجهای بیشمار کشیده و مجاهدات بسیار گزیده، در کنج قناعت آرمیده، در ایام شباب سیاحت فارس و عراق و عراق عجم نموده و مدتها در عتبات زائر بوده اگر چه بسیاری از مشایخ معاصرین را دریافته، اما در وادی اخلاص و ارادت محب علی شاه چشتی شتافته از میامن خدمت او بمقاصد اصلی کامیاب آمده چندی درقلمرو علی تنکر توقف داشته و جمعی همت بر ارادتش گماشته طریقۀ سلسلۀ چشتیه دریافتند. اکنون در خارج شیراز در بقعۀ هفت تنان زاویه و خانقاهی دارند و احباء صحبت ایشان را غنیمت می شمارند. صحبتش مکرر دست داده اشعار خوب دارند اکنون جز این ابیات حاضر نیست: ای دل اگر دمی ز خودی با خدا شدی از پای تا بسر همه نور و ضیا شدی گفتی کز اختلاف جهان نیستم خلاص هستت خلاص گر بخلافش رضا شدی یا بی فراغتی ز ستمهای نفس اگر با سالکان راه خدا آشنا شدی. و نیز او را این رباعی است: چندی پی علم و مذهب و کیش شدم یکی چند دگر طالب درویش شدم دیدم که دل است مبداءهر فیضی برگشتم و طالب دل خویش شدم. (از ریاض العارفین چ 1 ص 258). هدایت در مجمع الفصحاء چ 1 ج 2 ص 108 نیز از اویاد می کند
وی یکی از دراویش و شعراء است. هدایت در ’ریاض العارفین’ شرح حال او را چنین می آورد: اسم او میرزا امین، فقیری است دردمند و سالکی است دل نژند. پیوسته در زحمت و ابتلاء مبتلی و گرفتار و از ملامت و شناعت منکرین در آزار. رنجهای بیشمار کشیده و مجاهدات بسیار گزیده، در کنج قناعت آرمیده، در ایام شباب سیاحت فارس و عراق و عراق عجم نموده و مدتها در عتبات زائر بوده اگر چه بسیاری از مشایخ معاصرین را دریافته، اما در وادی اخلاص و ارادت محب علی شاه چشتی شتافته از میامن خدمت او بمقاصد اصلی کامیاب آمده چندی درقلمرو علی تنکر توقف داشته و جمعی همت بر ارادتش گماشته طریقۀ سلسلۀ چشتیه دریافتند. اکنون در خارج شیراز در بقعۀ هفت تنان زاویه و خانقاهی دارند و احباء صحبت ایشان را غنیمت می شمارند. صحبتش مکرر دست داده اشعار خوب دارند اکنون جز این ابیات حاضر نیست: ای دل اگر دمی ز خودی با خدا شدی از پای تا بسر همه نور و ضیا شدی گفتی کز اختلاف جهان نیستم خلاص هستت خلاص گر بخلافش رضا شدی یا بی فراغتی ز ستمهای نفس اگر با سالکان راه خدا آشنا شدی. و نیز او را این رباعی است: چندی پی علم و مذهب و کیش شدم یکی چند دگر طالب درویش شدم دیدم که دل است مبداءهر فیضی برگشتم و طالب دل خویش شدم. (از ریاض العارفین چ 1 ص 258). هدایت در مجمع الفصحاء چ 1 ج 2 ص 108 نیز از اویاد می کند